شخصیت حضرت علی علیه السلام
از نظر فلسفى مجموعه نفسانیات هر کسى شخصیت او را تشکیل میدهد ولى در اصطلاح عموم، شخصیت اشخاص در نتیجه ظهور و بروز صفت خاصى مشخص و تعیین میگردد مثلا کسى که شمّ قوى در امور سیاسى داشته باشد شخصیت سیاسى نامیده شده و اگر عالم و دانشمند باشد به عنوان شخصیت علمى از وى نام مىبرند و چون در روانشناسى ثابت شده است که نفسانیات و صفات جسمانى در همدیگر اثر دارند لذا براى معرفى کامل شخصیت هر فردى باید صفات جسمانى و خصوصیات روحى و اخلاقى او را بررسى نمود.
از طرفى براى مطالعه صفات جسمى و خصال روحى اشخاص باید از روش معمول در علوم طبیعى یعنى از مشاهده و تجربه استفاده نمود زیرا حقیقت نفسانیات مانند خود نفس غیر قابل شناخت و مجهول است و فقط از آثار آنها میتوان به وجودشان پى برد.
موضوع دیگر این که شناسائى ما درباره شخصیت اشخاص اعم از این که این شناسائى سطحى و یا علمى باشد منوط به دارا بودن صفات مشابهى از صفات صاحب شخصیت است به عبارت دیگر انسان از طریق حالات درونى خود به کیفیات نفسانى دیگران نیز پى مىبرد و همین روش در مورد آلام و لذایذ جسمانى نیز صادق میباشد. هنگامی که آدمى از فوت نزدیکان خود متأثر میشود و یا از درد عضوى ناله میکند تأثر و درد سایرین نیز براى او قابل ادراک میباشد.
نیرو و انرژى بدن در اثر جذب مواد غذائى صورت میگیرد و اگر نیرو و کالرى حاصله از غذا کمتر از انرژى مصرف شده بدن باشد تن آدمى ضعیف و رنجور گردد و به شهادت عموم مورخین خوراک على علیه السلام منحصر به نان جوینى بود که سه لقمه بیشتر نمیخورد ولى نیروى بازوى او توانست درب خیبر را از بیخ و بن بر کند و مرحب خیبرى را با ضربتى به خاک افکنده و همگان را به تحیر و تعجب وادارد چنان که خود آن حضرت فرماید:
آن کس که نان جوین مرا در سفره دید تعجب کرد که چگونه با این نان جوین بر لشگرى انبوه حمله میکنم و سپاهى را به تنهائى در هم میشکنم!
از طرفى کیفیات نفسانى هر کسى منحصر به خود او بوده و تشکیل یک سلسله واحدى را میدهند که در اصطلاح روانشناسى آن را وحدت گویند و این وحدت در طول زمان محفوظ مانده و هویت شخص را نشان میدهد.
با در نظر گرفتن نکات معروضه اگر ما بخواهیم شخصیت على علیه السلام را چه از نظر صفات جسمانى و چه از لحاظ ملکات نفسانى مورد مطالعه قرار دهیم به یک اشکال مهم ولا ینحلى برخورد خواهیم نمود زیرا سجایاى اخلاقى و صفات خجسته و عالیه على علیه السلام که در روح بزرگ او نهفته بود براى ما مجهول است.
على علیه السلام بشر بود ولى خصوصیات وجود او در هیچ بشرى دیده نشده است، کارهاى آن حضرت شبیه سایر مردم نبود تا مردم بتوانند او را از مقایسه با نفس خود بشناسند بلکه او مظهر العجایب و الغرایب بود که تمام افراد بشر را در گذشته و آینده مبهوت نموده و خواهد نمود !
اعمال و افعال او کلا خارق العاده و عجیب بود، کسى که زورمند و توانا باشد تسلیم دیگرى نمیشود و در برابر اجحاف دیگران صبر و تحمل نمیکند زیرا صبر در برابر عجز است نه در برابر توانائى اما على علیهالسلام در کمال قدرت و نیرو نهایت صبر و حلم را داشته است و این عمل را جز اعجاز به چه میتوان تعبیر نمود؟
همچنین کسى که ادیب و خوش قریحه باشد فاقد صفت رزمجوئى بوده و بدرد صحنه کار زار نمیخورد اما على علیه السلام ادیب و خطیب منحصر به فرد بود و در عین حال دل و زهره شجعان عرب در میدانهاى جنگ از ترس و هیبت او ذوب میگردید.
<**ادامه مطلب...**>
سید رضى (رحمة الله علیه) در مقدمه نهج البلاغه میگوید اگر کسى در خطبهها و کلمات على علیهالسلام بدون این که آن حضرت را بشناسد تأمل و اندیشه نماید یقینا چنین تصور خواهد کرد که گوینده این سخنان باید کسى باشد که از مردم کناره گرفته و جز عبادت و توجه به امور معنوى و اخلاقى به چیز دیگرى اهتمام نورزد، و هرگز تصور نخواهد کرد گوینده این سخنان کسى است که از شمشیرش خون چکیده و چه بسا که یک تنه در میان امواج خروشان دریاى سپاه غوطهور بوده است و این از فضائل عجیبه آن حضرت است که جمع بین اضداد نموده است.
همچنین ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه مینویسد که ما هرگز شجاع بخشندهاى ندیدهایم، آنگاه طلحه و زبیر و عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان را نام مىبرد که اینها شجاع بودند ولى بخل و حرص داشتند اما شجاعت و سخاوت امیرالمؤمنین على علیه السلام معلوم است که به چه مقدار بوده است و این از احوال عجیبه و اوصاف مخصوصه آن حضرت است.
بر همگان معلوم است که اشخاص فروتن و متواضع فاقد هیبت و وقار بوده و به علت تواضعشان کسى مرعوب آنها نمیگردد ولى على علیه السلام با کمال تواضع و شکسته نفسى که حتى روى خاکها نشسته و ابوترابش میگفتند چنان هیبت و رعب و شکوهى داشت که دل شیر را آب میکرد چنان که روزى معاویه به قیس بن سعد گفت خدا رحمت کند ابوالحسن را بسیار خندان و خوش طبع بود، قیس گفت به خدا سوگند با آن شکفتگى و خندانى هیبتش از همگان فزونتر بود و آن هیبت تقوى بود که آن جناب داشت نه مثل هیبتى که اراذل و اوباش شام از تو دارند.
هر چند که ذو فنونى اما ذو فن ز ذوفنون بسى به
ولى فقط على علیه السلام بود که با وجود دارا بودن کلیه صفات کمالیه و فضائل نفسانى در هر یک از آنها نیز سرآمد همگان بوده و احدى را یاراى برابرى و مقابله در هیچیک از صفات مزبور با او نبوده است.
نیرو و انرژى بدن در اثر جذب مواد غذائى صورت میگیرد و اگر نیرو و کالرى حاصله از غذا کمتر از انرژى مصرف شده بدن باشد تن آدمى ضعیف و رنجور گردد و به شهادت عموم مورخین خوراک على علیه السلام منحصر به نان جوینى بود که سه لقمه بیشتر نمیخورد ولى نیروى بازوى او توانست درب خیبر را از بیخ و بن بر کند و مرحب خیبرى را با ضربتى به خاک افکنده و همگان را به تحیر و تعجب وادارد چنان که خود آن حضرت فرماید:
آن کس که نان جوین مرا در سفره دید تعجب کرد که چگونه با این نان جوین بر لشگرى انبوه حمله میکنم و سپاهى را به تنهائى در هم میشکنم!
على علیه السلام بشر بود ولى خصوصیات وجود او در هیچ بشرى دیده نشده است، کارهاى آن حضرت شبیه سایر مردم نبود تا مردم بتوانند او را از مقایسه با نفس خود بشناسند بلکه او مظهر العجایب و الغرایب بود که تمام افراد بشر را در گذشته و آینده مبهوت نموده و خواهد نمود !
و باز کسانى که شجاع و خونریز و مرد جنگ و شمشیر باشند فاقد غریزه ترحم و عاطفه بوده و قلب آنان را تیرگى و قساوت فرا میگیرد جز على علیه السلام که ابطال و شجعان عرب را طعمه شمشیر خود میکرد و در عین حال چنان رقت قلب و عاطفه داشت که از مشاهده حال بینوایان اندوهگین میشد و از دیدن طفل یتیمى اشگ چشمش جارى میگشت، چه خوب گفته گوینده این شعر:
اسد الله اذا صال و صاح ابو الایتام اذا جاد و بر
(موقعى که حمله میکرد و صیحه میزد شیر خدا بود و هنگام جود و احسان پدر یتیمان بود) .
و از اینجا است که آن حضرت را اعجوبة العجایب گفتهاند که وجود مبارکش مجمع اضداد و صفات متباین بوده و این خود معجزه بزرگى است زیرا که به ظاهر از نظر منطق اجتماع ضدین و نقیضین محال است.
دانشمندان طبیعى و علماى علم النفس ثابت کردهاند که مغز آدمى مرکز ادارکات و تعقلات بوده و چنانچه به ناحیهاى از آن آسیب برسد در طرز تعقل و ادراک و به خصوص در قوه حافظه و بایگانى ذهن اختلالاتى پدید میآید که منجر به فراموشى و هذیان و پرتگوئى و امثال آنها میشود، با قبول این مطلب چه اعجازى از این بالاتر که وقتى فرق مبارک على علیه السلام از شمشیر زهرآلود ابن ملجم علیه اللعنة شکافته گردید مغز متلاشى و مسموم شده و اصلا مغزى باقى نمانده بود تا مرکز ادراکات و تعقلات باشد ولى آن حضرت با همان حال میفرمود: سلونى قبل ان تفقدونى! و سخنان گهربارى که در وصیتهاى خود فرمود حاوى نکات علمى و اخلاقى بوده و با خطبههاى دیگر او که در حال سلامت و تندرستى ایراد نموده است کوچکترین فرقى ندارد و باز عجب این که ضمن موعظه و وصیت گاهى به حالت اغماء و بیهوشى میافتاد و پس از به هوش آمدن دنباله مطلب را بیان میفرمود بدون این که کوچکترین تغییرى در اسلوب کلمات و الفاظ و یا در ارتباط معانى و مضامین آنها به وجود آمده باشد!!
شرح و توصیف شخصیت على علیه السلام از عهده تقریر همگان خارج بوده و اعمال و رفتار او با قیاسات ما قابل تفهیم نمیباشد. لذا به قول مولوى باید کار پاکان را قیاس از خود نگیریم و بلکه بعجز و ناتوانى خود از درک هویت و شخصیت على علیه السلام اقرار کنیم که افکار کوچک ما قابلیت درک واقعیت آن را نخواهد داشت.
پیغمبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام خطاب فرمود که خدا را سزاوار معرفتش کسى جز من و تو نشناخت و ترا نیز چنان که باید و شاید کسى جز خدا و من نشناخت:
یا على ما عرف الله حق معرفته غیرى و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر الله و غیرى. (1)
یکى از متکلمین مشهور به نام نظام است که در حق آن حضرت چنین میگوید:
کار امیرالمؤمنین علیه السلام سخت مشکل است چه اگر بخواهیم در مدح و ثناى او به اقتضاى حق و مقام سخن گوئیم غالى میشویم، و اگر قصور ورزیم کافر گردیم، و یک حالت میانه میان این دو حال است که بسیار لطیف و دقیق، و ادراک آن منوط به توفیق است. (2)
پىنوشتها:
(1) مناقب ابن شهر آشوب جلد 2 ص 51
(2) ناسخ التواریخ زندگانى امام باقر علیه السلام جلد 7 ص 127
لیست کل یادداشت های این وبلاگ