آیات نازله در باره على علیه السلام 1
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون (سوره مائده آیه 55)
بنا بنقل مفسرین و مورخین عامه و خاصه آیات زیادى (بیش از سیصد آیه) در باره ولایت على علیه السلام و فضائل و مناقب آنحضرت در قرآن کریم آمده است که نقل همه آنها از عهده این کتاب خارج است لذا ما در اینجا فقط بنقل چند مورد از کتب معتبره اهل سنت اشاره مینمائیم که جاى چون و چرا براى آنان باقى نماند.
1ـ آیه تبلیغـابو اسحق ثعلبى در تفسیر خود و طبرى در کتاب الولایة و ابن صباغ مالکى و همچنین دیگران نوشتهاند که آیه تبلیغ یعنى آیه 67 سوره مائده یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک...در باره على علیه السلام نازل شد و رسول خدا صلى الله علیه و آله دست على را گرفت و فرمود:من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم و ال من والاه.... (1)
چون در باره نزول این آیه و جریان غدیر خم در فصل ششم بخش یکم توضیحات کافى داده شده لذا در اینجا از تکرار آن صرفنظر میشود.
2ـ آیه ولایتـعموم مفسرین و محدثین مانند فخر رازى و نیشابورى و زمخشرى و دیگران از ابن عباس و ابوذر و سایرین نقل کردهاند که روزى سائلى در مسجد از مردم سؤال نمود و کسى چیزى باو نداد،على علیه السلام که مشغول نماز و در حال رکوع بود با انگشت دست راست اشاره بسائل نمود و سائل متوجه شد وآمد انگشتر را از دست او خارج نمود و آیه انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون (2) .نازل گشت یعنى ولى و صاحب اختیار شما فقط خدا و رسول او و مؤمنینى هستند که نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع زکوة میدهند. (اگر چه مؤمنین را بصیغه جمع آورده که در حال رکوع صدقه میدهند ولى در خارج مصداق واقعى آن منحصر بفرد بوده و على علیه السلام میباشد،بعضى هم گفتهاند چون ائمه دیگر نیز داراى مقام ولایت بوده و اولاد معصومین على علیه السلام میباشند لذا بصیغه جمع قید شده است.) .
در آنحال رسول اکرم صلى الله علیه و آله از سائل پرسید آیا کسى بتو چیزى داد؟سائل ضمن اشاره بعلى علیه السلام عرض کرد این انگشتر را او بمن داد (3) .
علماى اهل سنت با اینکه بنزول این آیه در باره ولایت على علیه السلام اقرار دارند اما بعضى از آنها مانند ابن حجر و غیره در اینجا طفره رفته و میگویند کلمه ولى بمعنى دوست و ناصر است نه بمعنى اولى بتصرف در صورتیکه از ظاهر کلام کاملا معلوم است که ولى بمعنى زعیم و صاحب اختیار است زیرا آیه شریفه با انما که افاده حصر میکند شروع شده است یعنى صاحب اختیار و اولى بتصرف شما فقط خدا و رسول او و کسى است که در حال رکوع صدقه داده است اگر ولى بمعنى دوست باشد انحصار آن بخدا و رسول او و شخص راکعى که صدقه داده است بى معنى و دور از منطق خواهد بود چون در اینصورت مؤمنین جز خدا و رسول و على علیه السلام دوست دیگرى نخواهند داشت در حالیکه مؤمنین همه دوست و ناصر یکدیگرند و دوستى چیزى نیست که خداوند آنرا در انحصار خود و اولیائش قرار دهد،در این مورد حسان بن ثابت حضرت امیر علیه السلام را مدح کرده و چنین گوید:
فانت الذى اعطیت اذ کنت راکعا
فدتک نفوس القوم یا خیر راکع
فانزل فیک الله خیر ولایة
و بینها فى محکمات الشرایع (4)
یعنى تو آن کسى هستى موقعیکه در رکوع بودى بخشش نمودى پس جانهاى مردم فداى تو باد اى بهترین رکوع کننده.خداوند هم در شأن تو بهترین ولایت را نازل کرد و آنرا در قرآن کریم ضمن شرایع محکم دین بیان فرمود و معلوم و واضح است که مقصود از بهترین ولایت همان زعامت و رهبرى است نه یارى و دوستى و معانى دیگر.
3ـ آیه یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول.و اولى الامر منکم (5) .
(اى مؤمنین خدا و رسول او صاحبان امر از خودتان را اطاعت کنید) .شیخ سلیمان بلخى و دیگران نوشتهاند که این آیه در باره امیر المؤمنین نازل شده و منظور از اولى الامر ائمه علیهم السلام از اهل بیتاند. (6)
اهل سنت هر رئیس و زعیمى را که نسبت بمسلمین ریاست داشته باشد اولوـالامر گویند و اطاعت او را بموجب این آیه واجب میدانند ولى این قول بهیچوجه صحیح نمیباشد زیرا در اینصورت باید اطاعت معاویه و یزید و عبد الملک و متوکل عباسى و امثال آنها که ستمگر و فاسق بودند بر مردم واجب باشد در صورتیکه آیات دیگرى هست که خداوند از اطاعت چنین اشخاصى نهى فرموده است چنانکه فرماید:و لا تطیعوا امر المسرفین،الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون (7) .
(امر اسراف کنندگان را که در روى زمین فساد نموده و اصلاح نمیکنند اطاعت نکنید) بنا بر این اطاعت آن اولوا الامرى واجب است که پاک و معصوم بوده و دستورات وى همان اوامر و نواهى خدا و پیغمبر باشد و چنین کسانى جز على (ع) و یازده فرزندشکه جانشینان پیغمبر اکرماند کس دیگرى نمیباشد چنانکه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:انا و على و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون (8) .
یعنى من و على و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین پاک و معصوم هستیم.
4ـ آیه مباهلهـگروهى از نصاراى نجران در مدینه خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله آمده و در باره موضوعات متفرقه و خلقت حضرت عیسى علیه السلام از آنجناب مطالبى پرسیدند و چون در مباحثه راه مغالطه مىپیمودند آیه مباهله نازل شد که:
فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابنائکم و نساءنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین (9) .
یعنى اى پیغمبر هر کس با تو در امر عیسى پس از آنکه ترا در باره او علم و اطلاعى حاصل شد مجادله کند بگو بیائید تا ما و شما پسران و زنان و نزدیکان خود را که بمنزله خود ما هستند بخوانیم و سپس بدرگاه خدا ناله و نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
بدینطریق رسول اکرم صلى الله علیه و آله آنها را بمباهله دعوت فرمود و فرادى آنروز نصارا با علماى خود بیرون آمده و اسقف نصارا بدانها گفت اگر محمد صلى الله علیه و آله با نزدیکان و اقوامش بیاید مباهله نکنید (زیرا اگر او بر حق نباشد نزدیکانش را در معرض نفرین و بلا نمیآورد) و اگر با اصحاب و مسلمین بیاید مباهله کنید در آنحال پیغمبر اکرم با على و فاطمه و حسنین علیهم السلام حاضر شد اسقف پرسید اینها کیستند؟گفتند آن جوان پسر عم و داماد اوست و آن زن یگانه دختر مورد علاقه اوست و آندو کودک هم نوادههاى او هستند .اسقف گفت بخدا سوگند من چهرههائى مىبینم که اگر از خدا بخواهند کوهها را از جا میکند خوبست از مباهله خود دارى کنید و با او مصالحه نمائید لذا گفتند یا ابا القاسم ما مباهله نمیکنیم و حاضر بمصالحه هستیم حضرت نیز پذیرفت.
ابن ابى الحدید و ابن مغازلى و دیگران نوشتهاند که منظور از ابنائنا حسنین و مقصود از نسائنا فاطمه و منظور از انفسنا على علیه السلام میباشد (10) .
بنا بر این در این آیه خداوند حضرت امیر را از شدت اتحاد نفسانى با پیغمبر (البته بطور مجاز) نفس پیغمبر خوانده است.
5ـ آیه تطهیرـدر تفسیر طبرى و فخر رازى و همچنین در کتب دیگر اهل سنت نقل شده است که آیه تطهیر:انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا (11) .در خانهام سلمه بر پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نازل شده و آنحضرت فاطمه و حسنین و على علیهم السلام را جمع کرد سپس گفت:اللهم هؤلاء اهل بیتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا (خدایا اینها اهل بیت من هستند پلیدى را از اینها دور گردان و بتطهیر خاصى پاکشان فرما) ام سلمه گفت یا رسول الله من هم جزو آنها هستم؟حضرت فرمود تو جاى خود دارى و زن خوبى هستى (اما مقام اهل بیت مرا ندارى.) (12)
برخى از علماى اهل سنت مانند زمخشرى و غیره گفتهاند که این آیه در مورد زنان پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نازل شده است زیرا صدر و ذیل آیه در باره آنها است!
پاسخ اینست که اگر این آیه در باره زوجات پیغمبر صلى الله علیه و آله بود ضمیر مخاطب بصیغه جمع مؤنث میآمد و آیه چنین میشد لیذهب عنکن الرجس و یطهرکن تطهیرا زیرا بکار بردن صیغه مذکر در جمع مؤنث بر خلاف قواعد زبان عرب و بکلى غلط است و علت اینکه با وجود حضرت زهرا علیها السلام در آن انجمنضمیر مخاطب را جمع مذکر آورده است از جهت تغلیب است همچنانکه در آیه 73 سوره هود نیز با اینکه مخاطب زن است (ساره) ولى چون ابراهیم در رأس آن خاندان قرار گرفته از نظر تغلیب ضمیر جمع مذکر آمده استـقالوا اتعجبین من امر الله رحمة الله و برکاته علیکم اهل البیت...و گذشته از این همه جا منظور از اهل بیت،على و فاطمه و حسنین علیهم السلاماند نه کسان دیگر زیرا رسول خدا صلى الله علیه و آله فقط بآنها اهل بیت خطاب میکرد چنانکه در کتب معتبره از انس بن مالک نقل شده است که پیغمبر صلى الله علیه و آله براى نماز صبح که میرفت مدت ششماه از در خانه فاطمه علیها السلام عبور میکرد و آنها را صدا میزد و میفرمود الصلوة یا اهل البیت و آنگاه این آیه را تلاوت میفرمود انما یرید الله... (13)
همچنین پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود که این آیه در باره پنج نفر نازل شده است در باره من و على و حسن و حسین و فاطمه (14) .
در کتاب قاموس الصحیفه از صاحب ریاض السالکین نقل شده است که جمهور علماء عامه گفتهاند زنان پیغمبر صلى الله علیه و آله جزو اهل بیت او میباشند و من بحدیثى برخوردم که سیوطى در کتاب (الجامع الصغیر) از ابن عساکر از واثله نقل کرده که مضمونش صراحت دارد بر عقیده مذهب امامیه که زنهاى آنحضرت در شمار اهل بیتش نیستند و آن گفتار او است که (بدخترش) فرمود نخستین کسى که از اهل بیت من بمن ملحق میشود توئى اى فاطمه و اول کسى که از زنانم بمن ملحق میشود زینب است (15) .
6ـ بنقل علماء و مورخین فریقین چون آیات سوره برائت در مورد عهد شکنىو مذمت مشرکین نازل گردید رسول اکرم صلى الله علیه و آله آیات اوائل سوره مزبور را بابو بکر داد که بمکه برده و در موسم حج بمشرکین ابلاغ نماید،پس از آنکه ابو بکر براه افتاد و قدرى راه رفت جبرئیل نازل شد و ضمن ابلاغ سلام خداوند به پیغمبر صلى الله علیه و آله عرض کرد خداوند فرماید:لا یؤدیها عنک الا انت او رجل منک.یعنى کسى از جانب تو اداء رسالت ننماید مگر خودت یا مردى که از خودت باشد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فورا على علیه السلام را طلبید و فرمود شتر مرا سوار شو و دنبال ابو بکر برو هر کجا باو رسیدى آیات را از او بگیر و بمکه ببر و بمشرکین قرائت کن،حضرت امیر فورا حرکت کرد و در راه بابوبکر رسید و آیات را از او گرفته و بمکه برد و ابو بکر خدمت پیغمبر مراجعت نمود و در حالیکه از این امر محزون و متأسف بود عرض کرد یا رسول الله مگر در باره من چیزى نازل شده حضرت فرمود خداى تعالى دستور داد که آیات را کسى ببرد که از خود من باشد و من هم على را براى انجام این مأموریت اعزام نمودم (16) .
در اینجا سه مطلب مورد توجه و بررسى است:
اول اینکه على علیه السلام از خود پیغمبر صلى الله علیه و آله است و ابو بکر چنین خصوصیتى را ندارد.
دوم اینکه خداى تعالى ابو بکر را براى ابلاغ چند آیه در یک شهر شایسته ندید و به پیغمبرش دستور داد که براى اینکار على علیه السلام را بفرستد در اینصورت چگونه حزب سقیفه چنین کسى را براى جانشینى پیغمبر انتخاب کردند که با تمام احکام قرآن در تمام شهرهاى اسلامى خلافت نماید؟
سوم اینکه اعزام ابو بکر در وهله اول و عزل او در وهله ثانى و نصب على (ع) بجاى وى براى اثبات و نشاندادن فضیلت و شایستگى على علیه السلام بود زیرا اگر از اول آنحضرت بچنین مأموریتى منصوب میشد بنظر همه عادى میآمد و چنداناهمیتى نداشت ولى وقتى ابو بکر براه افتاد و سپس على علیه السلام بدان سمت گمارده شد این امر دلیل بر فضیلت و شایستگى على علیه السلام براى جانشینى پیغمبر و انجام وظائف او میباشد.
7ـ آیه مودتـقل لا اسألکم علیه اجرا الا المودة فى القربى (17) .
(اى پیغمبر در برابر زحمات تبلیغ رسالت بمردم) بگو من از شما اجر و مزدى نمیخواهم مگر دوستى نزدیکانم را.
زمخشرى در تفسیر کشاف و گنجى شافعى در کفایة الطالب و دیگران نوشتهاند که چون آیه مزبور نازل شد به پیغمبر صلى الله علیه و آله گفتند یا رسول الله:و من قرابتک هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم؟قال على و فاطمة و ابناهما (18) .
یعنى نزدیکان شما که دوستى آنها بر ما واجب است چه کسانىاند؟فرمود على و فاطمه و دو پسرشان.
8ـ آیه قل کفى بالله شهیدا بینى و بینکم و من عنده علم الکتاب (19) .
کافران رسالت پیغمبر اکرم را انکار کرده و گفتند تو پیغمبر نیستى این آیه در پاسخ آنان بحضرتش نازل شد که بگو (من براى رسالت خود دو شاهد دارم یکى) خدا است که براى شهادت میان من و شما کافى است و دیگرى کسى است که علم کتاب در نزد اوست.ثعلبى در تفسیر آیه مزبور مینویسد آنکه علم کتاب در نزد اوست على بن ابیطالب است (20) .
همچنین ابو سعید خدرى گوید از رسول خدا صلى الله علیه و آله پرسیدم آنکس که علم کتاب در نزد اوست کیست؟فرمود آنکس برادرم على بن ابیطالب است (21) .
شیخ سلیمان بلخى از ابن عباس نقل میکند که گفت آنکه علم کتاب در نزداوست على علیه السلام است زیرا او بتفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ آن عالم بود (22) .
9ـ آیه افمن کان على بینة من ربه و یتلوه شاهد منه (23) ....
آیا کسیکه (رسول خدا صلى الله علیه و آله براى صحت گفتار خود) حجتى (قرآن) از طرف پروردگار خود داشته و پشت سر او شاهد و گواهى از خود او باشد....
در این آیه نیز مفسرین و مورخین عامه و خاصه نوشتهاند که منظور از شاهد و گواهى از خود پیغمبر على علیه السلام است (24) .
ابراهیم بن محمد حموینى در کتاب فرائد السمطین از ابن عباس نقل میکند که این آیه در شأن على علیه السلام است و احدى با او در آن شریک نیست و خوارزمى هم در مناقب خود مینویسد که عمرو عاص در نامهاى که بمعاویه نوشته بود اشاره بآیاتى در شأن على علیه السلام کرده بود که از جمله آنها آیه مزبور بوده است (25) .
10ـ آیه الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون (26) .
کسانیکه اموالشان را در شب و روز و نهانى و آشکارا انفاق میکنند براى آنان در نزد پروردگارشان پاداشى است و آنان خوف و اندوهى ندارند.
خوارزمى و ثعلبى و مالکى و ابو نعیم و دیگران از ابن عباس نقل کردهاند که على علیه السلام چهار درهم داشت یکى را شب (در راه خدا) صدقه داد و یکى را روز و یکى را پنهانى و یکى را آشکارا آنگاه این آیه در باره او نازل گردید (27) .
لیست کل یادداشت های این وبلاگ