از سخنان منظوم (منسوب به آنحضرت)
الهى انت ذو فضل و من و انى ذو خطایا فاعف عنى و ظنى فیک یا ربى جمیل فحقق یا الهى حسن ظنى. (على علیه السلام)
ایا من لیس لى منک المجیر
بعفوک من عذابک استجیر
انا العبد المقر بکل ذنب
و انت السید الصمد الغفور
فان عذبتنى فالذنب منى
و ان تغفر فانت به جدیرفصل
ترجمه
ـاى کسیکه غیر از تو مرا پناه دهندهاى نیست،از عذاب و عقوبت تو بعفو و بخشش تو پناه مىبرم.
ـمن آن بندهاى هستم که بتمام گناهانم اقرار میکنم،و تو هم خداى بزرگ و بى نیاز و آمرزندهاى .
ـپس اگر مرا عقوبت فرمائى گناه از من است (و تو عادلى) و اگر بیامرزى در اینصورت تو (بآمرزیدن) سزاوارترى.
فلا تجزع اذا اعسرت یوما
فقد ایسرت فى دهر طویل
و لا تیأس فان الیاس کفر
لعل الله یغنى عن قلیل
و لا تظنن بربک ظن سوء
فان الله اولى بالجمیل
رأیت العسر یتبعه یسار
و قول الله اصدق کل قیل
ترجمه:
ـاگر روزى دچار سختى و مشکلات شدى بىتابى مکن که در یک دوران طولانى در فراخى بودهاى .
ـاز لطف خداوند مأیوس مباش که یأس (از رحمت خدا) کفر است،شاید خداوند ترا باندک زمانى بىنیاز کند.
ـبپروردگار خود گمان بد مبر زیرا که خداوند (مهربان) بنیکوئى کردن سزاوارتر است.
ـسختى را دیدى که بدنبال آن فراخى است و قول خدا راستتر از هر قولى است (اشاره است بایه شریفه ان مع العسر یسرا و آیه و من اصدق من الله قیلا) .
(3)
اربعة فى الناس میزتهم
احوالهم مکشوفة ظاهرة
فواحد دنیاه مقبوضة
تتبعه آخرة فاخرة
و واحد دنیاه محمودة
لیس له من بعدها آخرة
و واحد فاز بکلتیهما
قد جمع الدنیا مع الاخرة
و واحد من بینهم ضایع
لیس له الدنیا و لا الاخرة
ترجمه
ـچهار نفر را من در میان مردم تشخیص دادهام که احوال آنها واضح وآشکار است. (بطور کلى مردم چهار نوعند) .
ـیکى از آنها امور دنیایش بسختى و تنگى است ولى بدنبال آن آخرت نیکوئى دارد.
ـو یکى هم دنیایش پسندیده است (دنیا را بخوشى و راحتى میگذراند) ولى پس از آن دیگر آخرتى براى او نخواهد بود. (آخرتش خراب است.)
ـو یکى هم بر هر دو موفق و فائز گشته و او دنیا را با آخرت جمع کرده است.
ـو یکى هم از میان آنها تبهکارى است که نه دنیا دارد نه آخرت.
(4)
اذا عاش امرء ستین حولا
فنصف العمر تمحقه اللیالى
و نصف النصف یمضى لیس یدرى
لغفلته یمینا عن شمال
و ثلث النصف امال و حرص
و شغل بالمکاسب و العیال
و باقى العمر اسقام و شیب
و هم بارتحال و انتقال
فحب المرء طول العمر جهل
و قسمته على هذا المثال
ترجمه
ـچون کسى شصت سال زندگى کند نصف آنرا شبها از بین مىبرند.
ـو نصف باقیمانده هم در غفلت و نادانى میگذرد که انسان چپ و راستش را نمیشناسد.
ـو یک سیم نصف عمر نیز صرف آرزوها و حرص و اشتغال بکسب و اهل و عیال میگردد.
ـو باقیمانده عمر هم بیماریها و پیرى و قصد کوچ کردن و انتقال از دنیاى فانى است.
ـپس دوست داشتن شخص طول عمر را نادانى است و قسمت او بر این مثال است. (5)
صن النفس و احملها على ما یزینها
تعش سالما و القول فیک جمیل
و ان ضاق رزق الیوم فاصبر الى غد
عسى نکبات الدهر عنک تزول
یعز غنى النفس ان قل ماله
و یغنى غنى المال و هو ذلیل
و لا خیر فى ود امرء متلون
اذا الریح مالت مال حیث یمیل
جواد اذا استغنیت عن اخذ ماله
و عند احتمال الفقر عنک بخیل
فما اکثر الاخوان حین تعدهم
و لکنهم فى النائبات قلیل
ترجمه
ـنفس را (از آلایش) نگاهدار و وادارش کن بر آنچه او را زینت دهد تا بسلامت زندگى کنى و در باره تو نیکو گویند.
ـاگر امروز روزى بر تو تنگ شده تا فردا صبر کن که شاید نکبتها و گرفتاریهاى روزگار از تو بر طرف شوند.
ـشخص غنى النفس عزیز است اگر چه مالش هم کم باشد و توانگر (بوسیله مال) بى نیاز است (اما) خوار و ذلیل است.
ـدر دوستى شخص متلون خیرى نیست چون بهر طرف که باد میوزد او هم بدان طرف میل میکند.
ـ (چنین شخصى) موقعى بخشنده است که تو از گرفتن مال او بى نیاز باشى ولى موقع برداشتن بار فقر از دوش تو بخیل است.
ـپس چقدر زیادند دوستان موقعى که آنها را میشمارى و لکن آنان در موقعگرفتاریها و حوادث کماند.
(6)
و من کرمت طبائعه تحلى
باداب مفضلة حسان
و من قلت مطامعه تغطى
من الدنیا با ثواب الامان
فان غدرت بک الایام فاصبر
و کن بالله محمود المعانى
و لا تک ساکنا فى دار ذل
فان الذل یقرن بالهوان
و ان اولاک ذو کرم جمیلا
فکن بالشکر منطلق اللسان
ترجمه
ـهر کسیکه سرشتهاى او شریف و عزیز باشد باداب فاضله و نیکو آراسته میگردد.
ـو کسیکه حرص و طمعش از دنیا کم باشد لباسهاى امن و امان را مىپوشد.
ـپس اگر روزگار بتو حیله و غدر کند صبر کن و باستعانت از خداوند خوى و روش نیکو داشته باش.
ـو در خانه ذلت و خوارى ساکن مباش که ذلت قرین و همراه پستى و کوچکى است.
ـو اگر صاحب کرمى ترا عطاى نیکو کند پس با زبان خوش و شیرین از او سپاسگزارى کن.
(7)
و کم لله من لطف خفى
یدق خفاه عن فهم الزکى
و کم یسراتى من بعد عسر
و فرج کربة القلب الشجى
اذا ضاقت بک الاحوال یوما
فثق بالواحد الفرد العلى
توسل بالنبى فکل خطب
یهون اذا توسل بالنبى
و لا تجزع اذا ما ناب خطب
فکم لله من لطف خفىترجمه
ـچه بسا براى خدا لطف پوشیدهاى است که مخفى بودن آن از فهم شخص زیرک پوشیده است.
ـو چه بسا گشایشى که پس از سختى میآید و گرفتگى و اندوه را از دل محزون بر طرف میکند .
ـاگر روزى راه چاره جوئیها بر تو تنگ گردید پس بخداى یگانه و فرد و بلند مرتبه اعتماد کن.
ـبه پیغمبر صلى الله علیه و آله متوسل شو که هر کار سخت و بزرگ موقعیکه به پیغمبر توسل جسته شود آسان گردد.
ـموقعیکه امر بزرگى پیشامد میکند بى تابى مکن چه بسا که خداوند را لطفهاى پوشیدهاى باشد.
(8)
تجوع فان الجوع من عمل التقى
و ان طویل الجوع یوما سیشبع
و جانب صغار الذنب لا ترکبنها
فان صغار الذنب یوما سیجمع
ترجمه
ـخود را گرسنه نگهدار زیرا که گرسنگى از عمل پرهیزکارى است و آنکه گرسنگى طولانى کشد بزودى روزى سیر گردد.
ـو از گناهان کوچک دورى گزین و مرتکب آنها مباش زیرا گناهان کوچک روزى جمع شوند (و گناه بزرگ گردند) .
(9)
تؤمل فى الدنیا طویلا و لا تدرى
اذا جن لیل هل تعیش الى الفجر
فکم من صحیح مات من غیر افة
و کم من مریض عاش دهرا الى دهر
و کم من فتى یمسى و یصبح امنا
و قد نسجت اکفانه و هو لا یدرى
ترجمه
ـدر دنیا آرزوى دراز میکنى در حالیکه نمیدانى چون تاریکى شبى فرا رسدآیا تا طلوع فجر زنده میمانى یا نه.
ـپس چقدر اشخاص تندرست بدون آفت مردند و چقدر بیمارانى سالهاى سال زندگى کردند.
ـو چه بسا جوانى که با امن و امان شب و صبح میکند در حالیکه کفنهاى او بافته شده و او نمىداند.
(10)
لک الحمد یا ذا الجود و المجد و العلى
تبارکت تعطى من تشاء و تمنع
الهى و خلاقى و حرزى و موئلى
الیک لدى الاعسار و الیسر افزع
الهى لئن جلت و جمت خطیئتى
فعفوک عن ذنبى اجل و اوسع
الهى ترى حالى و فقرى و فاقتى
و انت مناجاتى الخفیة تسمع
الهى اجرنى من عذابک اننى
اسیر ذلیل خائف لک اخضع
الهى لئن عذبتنى الف حجة
فحبل رجائى منک لا یتقطع
الهى ذنوبى بذت الطود و اعتلت
و صفحک عن ذنبى اجل و ارفع
الهى اقلنى عثرتى و امح حوبتى
فانى مقر خائف متضرع
الهى لئن خیبتنى او طردتنى
فما حیلتى یا رب ام کیف اصنع
الهى حلیف الحب باللیل ساهر
یناجى و یدعو و المغفل یهجع
الهى فانشرنى على دین احمد
منیبا تقیا قانتا لک اخضع
و لا تحرمنى یا الهى و سیدى
شفاعته الکبرى فذاک المشفع
و صل علیه ما دعاک موحد
و ناجاک اخیار ببابک رکع
ترجمه
ـحمد و ستایش مخصوص تست اى صاحب جود و بزرگى و علو که پاک و منزهى تو بهر که خواهى عطا کنى و یا منع نمائى.
ـاى معبود و آفریننده و نگهدارنده و پناهگاه من،در هر سختى و آسانى بسوى تو پناه مىبرم .ـاى خداى من اگر خطا و گناه من بزرگ و بسیار است عفو تو از گناه من بزرگتر و وسیعتر است.
ـاى خداى من تو حال مرا و فقر و فاقه مرا مىبینى در حالیکه تو مناجات آهسته و پنهانى مرا میشنوى.
ـاى خداى من مرا از عذاب خود پناهم ده که من اسیر و خوار و خائفى هستم که براى تو خضوع و فروتنى میکنم.
ـاى معبود من اگر هزار سال مرا عذابم کنى رشته امید من از تو بریده نخواهد شد.
ـاى خداى من گناهان من از کوه گذشت و بالا گرفت و عفو و گذشت تو از گناه من بزرگتر و بلندتر است.
ـاى خداى من لغزش مرا ببخش و گناهم را پاک کن که من بگناه خود اقرار دارم و (بدرگاه تو) خائف و زارى کنندهام.
ـاى معبود من اگر مرا ناامید کنى و از خود برانى اى پروردگار من چارهام چیست و چکار بکنم؟
ـاى خداى من کسیکه پیمان دوستى با تو بسته در شب بیدار است با تو راز گوید و ترا میخواند در حالیکه شخص غافل خوابیده است.
ـاى خداى من مرا بدین احمد صلى الله علیه و آله مبعوث کن در حالیکه توبه کننده و پرهیزکار و براى تو فرمانبردار و خاضع باشم.
ـاى خداى من و اى مولاى من مرا از شفاعت کبراى او محروم مکن که این شفاعت مقبول تو است .
ـو تا موحدى ترا میخواند و نیکان بدرخانه تو با تو راز گویند و خضوع و تواضع کنند براى او درود بفرست.
(11)
لیس الجمال با ثواب تزینها
ان الجمال جمال العلم و الادب
لیس الیتیم الذى قد مات والده
بل الیتیم یتیم العقل و الحسب
ترجمه
ـزیبائى و جمال آن نیست که با لباسهاى فاخر آنرا زینت دهى هر آینه زیبائى،زیبائى علم و ادب است.
ـیتیم آنکسى نیست که پدرش مرده باشد بلکه یتیم (حقیقى) یتیم عقل و حسب است.
(12)
محمد النبى اخى و صنوى
و حمزة سید الشهداء عمى
و جعفر الذى یمسى و یضحى
یطیر مع الملائکة ابن امى
و بنت محمد سکنى و عرسى
مسوط لحمها بدمى و لحمى
و سبطا احمد ولداى منها
فایکم له سهم کسهمى
سبقتکم الى الاسلام طرا
غلاما ما بلغت او ان حلمى
و صلیت الصلوة و کنت طفلا
مقرا بالنبى فى بطن امى
انا الرجل الذى لا تنکروه
لیوم کریهة او یوم سلم
و اوجب لى ولایته علیکم
رسول الله یوم غدیر خم
فویل ثم ویل ثم ویل
لمن یلقى الا له غدا بظلمى (1)
ترجمه
ـمحمد پیغمبر صلى الله علیه و آله برادر و قرین من است و حمزه سید الشهداء عم من است .
ـو جعفر طیار که (در بهشت) با فرشتگان پرواز میکند برادر من است.ـو فاطمه دختر پیغمبر صلى الله علیه و آله زوجه من است که گوشت و خون او آمیخته بگوشت و خون من است.
ـو نوادههاى پیغمبر صلى الله علیه و آله (حسنین علیهما السلام) دو فرزند من از فاطمهاند پس کدام یک از شما مانند من هستید؟
ـبر همه شما در اسلام آوردن سبقت گرفتم در حالیکه نوجوانى بودم که هنوز بحد بلوغ نرسیده بودم.
ـو من در کودکى (با پیغمبر صلى الله علیه و آله) نماز خواندم و در حالیکه در شکم مادرم بودم بنبوت او اقرار نمودم.
ـمن آنمردى هستم که نمیتوانید (خدمات او را) انکار کنید چه در روز جنگ و چه در موقع صلح.
ـو رسول خدا صلى الله علیه و آله در غدیر خم براى من ولایتش را بر شما واجب نمود.
ـپس واى بحال کسى و باز واى بحال کسى و واى بحال کسى که فرداى قیامت خدا را ملاقات کند و در باره من ستم کرده باشد.
خاتمهـنگارنده با عرض هزاران پوزش و معذرت به پیشگاه مولاى متقیان و امیر مؤمنان بنگارش کتاب خاتمه داده و بار دیگر با زبان عجز و لابه بعدم توانائى خود در مورد معرفى حضرتش (کما هو حقه) اقرار و اعتراف مىنماید و انتظار دارد که آنجناب با کرم و فتوت مخصوصه خود این اثر ناچیز را مورد قبول قرار داده و اعتذار مؤلف عاصى را نیز پذیرفته و از شفاعتشان بى نصیب نفرمایند چه نگارنده با وجود خطاها و گناهان فراوانى که دارد بنا بمفاد حدیث شریف نبوى (حب على حسنة لا تضر معها سیئة) بخود نوید میدهد که از چنین موهبت عظیمى و امتیازى که خداوند منان براى تکریم و تعظیم مقام شامخ مولاى متقیان بآنجناب و دوستانش عطاء فرموده است برخوردار شود لذا با استفاده از ابیات قصیده نیر مرحوم بحضرتش چنین عرضه میدارد یا ابا الحسن یا امیر المؤمنین:
پىنوشتها:
(1) معاویه نامهاى بعلى علیه السلام نوشته بود که من داراى فضائل زیدى هستم پدرم در جاهلیت رئیس قریش بود و من خال المؤمنین و کاتب وحى پیغمبر صلى الله علیه و آله بودم،على علیه السلام در پاسخ نامه او اشعار فوق ر براى وى فرستادم وقتى معاویه آنرا خواند گفت این نامه را از اهل شام مخفى دارید تا به پسر ابیطالب مایل نشوندـاحتجاج طبرسى جلد 1 ص .266
لیست کل یادداشت های این وبلاگ